کلمه جو
صفحه اصلی

فتله

لغت نامه دهخدا

( فتلة ) فتلة. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) غلاف دانه سلم و طلح که نخستین برآید خاصه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکوفه. ( منتهی الارب ). آنچه بجای برگ بود، یا آنچه گسترده نبود از رستنی لکن پیچیده بود. ( اقرب الموارد ). رجوع به فتل شود. || سختی عصب ذراع. ( اقرب الموارد ).

فتلة. [ ف َ ل َ ] (ع اِ) غلاف دانه ٔ سلم و طلح که نخستین برآید خاصه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکوفه . (منتهی الارب ). آنچه بجای برگ بود، یا آنچه گسترده نبود از رستنی لکن پیچیده بود. (اقرب الموارد). رجوع به فتل شود. || سختی عصب ذراع . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: