کلمه جو
صفحه اصلی

فثح

لغت نامه دهخدا

فثح. [ ف َ ث ِ ] ( ع اِ ) هزارخانه شکنبه. ج ، افثاح. ( منتهی الارب ). فحث. ( اقرب الموارد ). || مازی است گران و کلان که به انبان ماند. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: