کلمه جو
صفحه اصلی

غرائر

فرهنگ فارسی

جمع غریره جمع غراره جوالها جوهری گوید گمان میکنم معرب باشد

لغت نامه دهخدا

غرائر. [ غ َ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غَریرة. ( اقرب الموارد ). رجوع به غریرة شود. || ج ِ غِرارة. ( منتهی الارب ). جوالها.( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). جوهری گوید: گمان می کنم معرب باشد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غرارة شود.

غرایر. [ غ َ ی ِ ] ( ع اِ ) غَرائِر. رجوع به غَرائِر شود.


کلمات دیگر: