کلمه جو
صفحه اصلی

غرأی

فرهنگ فارسی

مونث اغر، نیکو، یبا، سفیدوروشن ازهرچیز، درخشان، وبمعنیفصیح وبلیغ وشیواچنانکه گویندقصیده غرائ
تلفظ ترکی از گرای

لغت نامه دهخدا

غرأی . [ غ َئا ] (ع اِ) ج ِ غُرائی ̍. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد غراوی به واو آمده است . رجوع به غُرأی ̍ شود.


غرأی . [ غ ُ ئا ] (ع اِ) سرشیر. ج ، غَرائی ̍. || سنگ بزرگ . (منتهی الارب ). صاحب اقرب الموارد غراوی به واو آورده و تنها معنای الرغوة؛ یعنی سرشیر را برای لغت مذکور ذکر کرده است .


غرأی. [ غ ُ ئا ] ( ع اِ ) سرشیر. ج ، غَرائی ̍. || سنگ بزرگ. ( منتهی الارب ). صاحب اقرب الموارد غراوی به واو آورده و تنها معنای الرغوة؛ یعنی سرشیر را برای لغت مذکور ذکر کرده است.

غرأی. [ غ َئا ] ( ع اِ ) ج ِ غُرائی ̍. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد غراوی به واو آمده است. رجوع به غُرأی ̍ شود.

غرای. [ غْرا / غ ِ ] ( اِخ ) تلفظ ترکی از گرای . رجوع به گرای شود.


کلمات دیگر: