کلمه جو
صفحه اصلی

اباس

فرهنگ فارسی

بسختی رسیدن

لغت نامه دهخدا

اباس . [ اِ ] (ع اِ) خو.


اباس . [ اُ ] (ع ص ) بدخوی . زن بدخوی .


( ابآس ) ابآس. [ اِب ْ ] ( ع مص ) بسختی رسیدن.
اباس. [ اُ ] ( ع ص ) بدخوی. زن بدخوی.

اباس. [ اِ ] ( ع اِ ) خو.

دانشنامه عمومی

آباس (پسر لینسئوس). آباس، در اساطیر یونانی، پسر لینسئوس (از خانوادهٔ سلطنتی آرگوس) و هایپرمنیسترا (آخرین بازماندهٔ دنیدها) و خود، دوازدهمین پادشاه آرگوس بود. نام آباس احتمالاً از یک واژهٔ سامی گرفته شده و به معنی پدر است.
نوادگان آباس، به طور کلی آبانتیادوس نامیده می شدند. با این وجود، این نام به طور خاص به پرسئوس، نوادهٔ آباس و همچنین آکریسیوس، یکی از پسرانش نسبت داده می شود. یکی از نوادگان مؤنث او، دانائی، نیز با لقب آبانتیاس شناخته می شده است.
آباس، فاتح بزرگی بود و شهر آبایی در شمال فوسیس را بنیان نهاد. این شهر محل افسانه ای مقبرهٔ آپولون و همچنین سکونتگاه پلاسجی های آرگوس در تسالی است.
هنگامیکه آباس پدرش را از مرگ دانائوس مطلع کرد، از طرف او زرهٔ پدربزرگش را، که در هرا متبرک شده بود، به عنوان مژدگانی دریافت کرد. مشهور است که او در جنگاوری بسیار دهشتناک بود، آنچنان که حتی پس از مرگش، دشمنان سرزمین او با نگاه به زره اش پا به فرار می گذاشتند!

پیشنهاد کاربران

جمع و انجمن مردم . در کتاب فرهنگ نام های آریایی . نوشته پروفسور دکتر فاروق صفی زاده - و محمد ملکان سرشت


کلمات دیگر: