کلمه جو
صفحه اصلی

با بی زبانی ساخ

لغت نامه دهخدا

با بی زبانی ساختن. [ زَ ت َ ] ( مص مرکب ) خموشی گزیدن. ( آنندراج ). کنایه از سکوت ورزیدن و حرف نزدن باشد.


کلمات دیگر: