( صفت ) ۱ - آنکه بوسیل. سلاح یا آلات کوه را بکوبد . ۲ - فرهاد عاشق شیرین ۳ - اسب یا شتر قوی .
که کوب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
که کوب. [ ک ُه ْ ] ( نف مرکب ) کنایه از اسب و شتر باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). اسب و شتر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کوه کوب شود.
که کوب. [ ک ُه ْ ] ( اِخ ) فرهاد را گویند که عاشق شیرین بوده. ( برهان )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به کوه کوب شود.
که کوب. [ ک ُه ْ ] ( اِخ ) فرهاد را گویند که عاشق شیرین بوده. ( برهان )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به کوه کوب شود.
که کوب . [ ک ُه ْ ] (اِخ ) فرهاد را گویند که عاشق شیرین بوده . (برهان )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کوه کوب شود.
که کوب . [ ک ُه ْ ] (نف مرکب ) کنایه از اسب و شتر باشد. (برهان ) (آنندراج ). اسب و شتر. (ناظم الاطباء). رجوع به کوه کوب شود.
کلمات دیگر: