نوعی دلو که از آن آب کش نمایند
مداره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( مدارة ) مدارة. [ م ُ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از دلو و آن پوست است که گرد دوخته از آن آب کش نمایند. ( از منتهی الارب ). پوست عمل آورده ای که به صورت ظرف مدوری سازند و بدان آب کشند. ( از اقرب الموارد ). || ازار موشی. ( اقرب الموارد ). ازار منقش. ( منتهی الارب ). ازار زردوزی شده و منقش. ( ناظم الاطباء ).
مداره. [ م َ رِه ْ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ مِدرَه ْ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مدره شود.
مداره. [ م َ رِه ْ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ مِدرَه ْ. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مدره شود.
مداره . [ م َ رِه ْ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مِدرَه ْ. (از اقرب الموارد). رجوع به مدره شود.
مدارة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) نوعی از دلو و آن پوست است که گرد دوخته از آن آب کش نمایند. (از منتهی الارب ). پوست عمل آورده ای که به صورت ظرف مدوری سازند و بدان آب کشند. (از اقرب الموارد). || ازار موشی . (اقرب الموارد). ازار منقش . (منتهی الارب ). ازار زردوزی شده و منقش . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: