ناخرسند ٠
نه خرسند
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نه خرسند. [ ن َ خ ُ س َ ] ( ص مرکب ) ناخرسند. ( یادداشت مؤلف ) :
ای بنده نوازی که کف راد تو دارد
آز دل خرسند و نه خرسند شکسته.
ای بنده نوازی که کف راد تو دارد
آز دل خرسند و نه خرسند شکسته.
سوزنی.
کلمات دیگر: