کلمه جو
صفحه اصلی

نهامه

لغت نامه دهخدا

( نهامة ) نهامة. [ ن َ م َ ] ( ع مص ) نیک آزمند گردیدن به طعام و پر نگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن. ( از منتهی الارب ). نهم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به نَهم شود.

نهامة. [ ن َهَْ ها م َ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). اسد. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). نَهّام. || ( ص ) پرخوار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نَهم شود. || تأنیث نهام است. ( اقرب الموارد ). رجوع به نَهّام و نَهم شود.

نهامة. [ ن َ م َ ] (ع مص ) نیک آزمند گردیدن به طعام و پر نگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن . (از منتهی الارب ). نهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نَهم شود.


نهامة. [ ن َهَْ ها م َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). نَهّام . || (ص ) پرخوار. (ناظم الاطباء). رجوع به نَهم شود. || تأنیث نهام است . (اقرب الموارد). رجوع به نَهّام و نَهم شود.



کلمات دیگر: