کلمه جو
صفحه اصلی

نهاریدن

لغت نامه دهخدا

نهاریدن. [ ن َ دَ ] ( مص ) مصدر نهار است که چیزی خوردن اندک باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). چاشت خوردن. ناهارخوردن. چیزی اندک در بامداد خوردن. ( ناظم الاطباء ).

نهاریدن. [ ن ِ دَ ] ( مص ) ترسیدن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). بترسیدن از چیزی یا از کسی. ( اوبهی ). ترسیدن. واهمه کردن. ( برهان قاطع ) :
زلف گوئی ز لب نهاریده ست
به گله سوی چشم رفتستی.
بخاری ( از رشیدی ).
|| گداختن و کاستن بدن. ( برهان قاطع ). ظاهراً مصحف نهازیدن است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || اتلاف کردن. بیجا خرج کردن. ( ناظم الاطباء ).

نهاریدن . [ ن َ دَ ] (مص ) مصدر نهار است که چیزی خوردن اندک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). چاشت خوردن . ناهارخوردن . چیزی اندک در بامداد خوردن . (ناظم الاطباء).


نهاریدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) ترسیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بترسیدن از چیزی یا از کسی . (اوبهی ). ترسیدن . واهمه کردن . (برهان قاطع) :
زلف گوئی ز لب نهاریده ست
به گله سوی چشم رفتستی .

بخاری (از رشیدی ).


|| گداختن و کاستن بدن . (برهان قاطع). ظاهراً مصحف نهازیدن است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || اتلاف کردن . بیجا خرج کردن . (ناظم الاطباء).


کلمات دیگر: