دهی است از دهستان در بقاضی از بخش حومه شهرستان نیشابور .
بزرو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بزرو. [ ب ُ رَ / رُو ] ( ص مرکب ) بزرونده. که بز تواند رفت.
- راه بزرو ؛ راههای باریک و پرپیچ وخم در کوه. معبری در کوه و جنگل سخت پیچ درپیچ. ( یادداشت بخط دهخدا ).
بزرو. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و 428 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9 ).
- راه بزرو ؛ راههای باریک و پرپیچ وخم در کوه. معبری در کوه و جنگل سخت پیچ درپیچ. ( یادداشت بخط دهخدا ).
بزرو. [ ب ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و 428 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9 ).
بزرو. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و 428 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
بزرو. [ ب ُ رَ / رُو ] (ص مرکب ) بزرونده . که بز تواند رفت .
- راه بزرو ؛ راههای باریک و پرپیچ وخم در کوه . معبری در کوه و جنگل سخت پیچ درپیچ . (یادداشت بخط دهخدا).
پیشنهاد کاربران
بزرو gangway : [اصطلاح کوهنوردی]طاقچه شیبدار در عرض یک سطح سنگی . اگر شیب آن به سمت بیرون باشد یا دیواره بالای آن شیب منفی داشته باشد رد کردن آن بسار دشوار است . بزرو ها رامیتوان با قرار دادن یک دست و یک پا روی آن و خزیدن به بالا صعود کرد.
منبع https://sporton. ir
منبع https://sporton. ir
کلمات دیگر: