بزرگی عظمت .
بزرگ مردی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بزرگ مردی. [ ب ُ زُ م َ ] ( حامص مرکب ) بزرگی. عظمت. سروری. باعظمت بودن :
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری.
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری.
رودکی.
پیشنهاد کاربران
درود بر شما.
واژه یا لغت بزرگ مردی:با عظمت؛بخشش و خیر اندیشی، خصوصیات یک بزرگ مرد هستن.
پیروز باشید🌷
واژه یا لغت بزرگ مردی:با عظمت؛بخشش و خیر اندیشی، خصوصیات یک بزرگ مرد هستن.
پیروز باشید🌷
کلمات دیگر: