کلمه جو
صفحه اصلی

جراوی

لغت نامه دهخدا

جراوی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جراوة که ناحیه ای است به اندلس . (از معجم البلدان ).


جراوی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد. از مردم جراوه است . وی بگفته ٔ حسن بن رشیق قیروانی نویسنده ای است شاعر که نثر و نظم نمکینی داشت و بسال 415 هَ . ق . در سن چهل وچندسالگی درگذشت . (از معجم البلدان ).


جراوی. [ ج ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به جراوة که ناحیه ای است به اندلس. ( از معجم البلدان ).

جراوی. [ ج ُ ] ( اِخ ) عبداﷲبن محمد. از مردم جراوه است. وی بگفته حسن بن رشیق قیروانی نویسنده ای است شاعر که نثر و نظم نمکینی داشت و بسال 415 هَ. ق. در سن چهل وچندسالگی درگذشت. ( از معجم البلدان ).

جراوی. [ ج َ ] ( اِخ ) در بیت زیر بظاهر جمع جروی است که نام چاههایا آبهایی است در راه شام یا در جبلین :
الا لااری ماء الجراوی شافیاً
صدای ولو روّی غلیل الرکائب.
( از معجم البلدان ) ( از مراصد الاطلاع ).
رجوع به جروی شود.

جراوی . [ ج َ ] (اِخ ) در بیت زیر بظاهر جمع جروی است که نام چاههایا آبهایی است در راه شام یا در جبلین :
الا لااری ماء الجراوی شافیاً
صدای ولو روّی غلیل الرکائب .
(از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).
رجوع به جروی شود.



کلمات دیگر: