کلمه جو
صفحه اصلی

تبول

عربی به فارسی

شاش , شاشيدن , ادرار کردن , پيشاب کردن


فرهنگ فارسی

تبول بر کسی بضرب و دشنام فرا گرفتن او را . یا شاش کردن .

لغت نامه دهخدا

تبول. [ ] ( اِ ) بهم برآمدن دل بود از چیزی :
اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب
تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام.
خفاف ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 324 ).

تبول. [ ت ُ ] ( ع اِ ) ج ِ تَبل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تبل شود.

تبول. [ ت َ ب َوْ وُ ] ( ع مص ) تبول بر کسی ؛بضرب و دشنام فراگرفتن او را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شاش کردن. ( ناظم الاطباء ).

تبول . [ ] (اِ) بهم برآمدن دل بود از چیزی :
اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب
تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام .
خفاف (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 324).


تبول . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) تبول بر کسی ؛بضرب و دشنام فراگرفتن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شاش کردن . (ناظم الاطباء).


تبول . [ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ تَبل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبل شود.



کلمات دیگر: