موضعی است بیمامه
جرامیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جرامیز. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به یمامه . (معجم البلدان ) :
تحمل من ذات الجرامیز اهلها
و قلص عن نهی القرینة حاضره
تربعن روض الحزن حتی تعاورت
سهام السفا قریانه و ظواهره
تحمل من ذات الجرامیز اهلها
و قلص عن نهی القرینة حاضره
تربعن روض الحزن حتی تعاورت
سهام السفا قریانه و ظواهره
مضرس بن ربعی (از معجم البلدان ).
جرامیز. [ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ جرموز، به معنی گرگ بچه نر. ( از منتهی الارب ). || گویا ج ِ جرموز به معنی حوض کوچک است. حوضچه. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). || اعضا. ( منتهی الارب ). اعضای انسان. ( معجم البلدان ). || حوض دوجانب برآورده. ( منتهی الارب ). حوضی که در زمین پست یا باغ بسازند چنانکه دو کرانه برآمده باشد. ( از اقرب الموارد ) || چاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جرامیز. [ ج َ ] ( اِخ ) بنو جَرانیز؛ نام بطنی است که ایشان را جرامیز گویند. ( از منتهی الارب ).
جرامیز. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمامه. ( معجم البلدان ) :
تحمل من ذات الجرامیز اهلها
و قلص عن نهی القرینة حاضره
تربعن روض الحزن حتی تعاورت
سهام السفا قریانه و ظواهره
جرامیز. [ ج َ ] ( اِخ ) بنو جَرانیز؛ نام بطنی است که ایشان را جرامیز گویند. ( از منتهی الارب ).
جرامیز. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمامه. ( معجم البلدان ) :
تحمل من ذات الجرامیز اهلها
و قلص عن نهی القرینة حاضره
تربعن روض الحزن حتی تعاورت
سهام السفا قریانه و ظواهره
مضرس بن ربعی ( از معجم البلدان ).
جرامیز. [ ج َ ] (اِخ ) بنو جَرانیز؛ نام بطنی است که ایشان را جرامیز گویند. (از منتهی الارب ).
جرامیز. [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جرموز، به معنی گرگ بچه ٔ نر. (از منتهی الارب ). || گویا ج ِ جرموز به معنی حوض کوچک است . حوضچه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || اعضا. (منتهی الارب ). اعضای انسان . (معجم البلدان ). || حوض دوجانب برآورده . (منتهی الارب ). حوضی که در زمین پست یا باغ بسازند چنانکه دو کرانه برآمده باشد. (از اقرب الموارد) || چاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: