کلمه جو
صفحه اصلی

بازق

لغت نامه دهخدا

بازق. [ ] ( اِخ ) نام شهری است در کتاب مقدس ( سفر داوران 1 : 4 ) ذکر آن آمده و گوید که قوم خدا در آنجا بر کنعانیان دست یافته پادشاه ایشان را اسیر کردند. ( از قاموس کتاب مقدس ص 159 ).

بازق. [ ] ( اِخ ) نام محلی که شاؤل قبل از آنکه به یابیش جلعاد هجوم آور شود، عساکر خود را در آنجا جمع کرد. رجوع به کتاب اول سموئیل 11 : 8 و 9 شود. بعضی گمان برده اند که نزدیکی موزه و اسم حالیه اش ابزق میباشد و دور نیست که همان برقی باشد که در نزدیکی قدس شریف واقع است. ( از قاموس کتاب مقدس ص 159 ).

بازق . [ ] (اِخ ) نام شهری است در کتاب مقدس (سفر داوران 1 : 4) ذکر آن آمده و گوید که قوم خدا در آنجا بر کنعانیان دست یافته پادشاه ایشان را اسیر کردند. (از قاموس کتاب مقدس ص 159).


بازق . [ ] (اِخ ) نام محلی که شاؤل قبل از آنکه به یابیش جلعاد هجوم آور شود، عساکر خود را در آنجا جمع کرد. رجوع به کتاب اول سموئیل 11 : 8 و 9 شود. بعضی گمان برده اند که نزدیکی موزه و اسم حالیه اش ابزق میباشد و دور نیست که همان برقی باشد که در نزدیکی قدس شریف واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ص 159).



کلمات دیگر: