تیره ای از عشایر کرد
بازنجان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بازنجان. [ زِ ] ( اِ ) بادنجان. ( ناظم الاطباء ).
بازنجان. [ ] ( اِخ ) نام تیره ای از عشایر کرد. بنابر مسطورات فارسنامه ، یکی از عشایر شبانکاره «رم -البازنجان » بوده که همان بازرنگی است. مسعودی در مروج الذهب آنجا که طوایف کرد را برمیشمارد نام «مادنجان » را ذکر کرده است. در التنبیه و الاشراف ( چ اروپا ص 88 ) هنگام شمردن عشایر کرد نخست عشیره بازنجان را نام می برد. ( از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی اوتألیف رشید یاسمی ص 169 ). و رجوع به بازرنگی شود.
بازنجان. [ ] ( اِخ ) نام تیره ای از عشایر کرد. بنابر مسطورات فارسنامه ، یکی از عشایر شبانکاره «رم -البازنجان » بوده که همان بازرنگی است. مسعودی در مروج الذهب آنجا که طوایف کرد را برمیشمارد نام «مادنجان » را ذکر کرده است. در التنبیه و الاشراف ( چ اروپا ص 88 ) هنگام شمردن عشایر کرد نخست عشیره بازنجان را نام می برد. ( از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی اوتألیف رشید یاسمی ص 169 ). و رجوع به بازرنگی شود.
بازنجان . [ ] (اِخ ) نام تیره ای از عشایر کرد. بنابر مسطورات فارسنامه ، یکی از عشایر شبانکاره «رم -البازنجان » بوده که همان بازرنگی است . مسعودی در مروج الذهب آنجا که طوایف کرد را برمیشمارد نام «مادنجان » را ذکر کرده است . در التنبیه و الاشراف (چ اروپا ص 88) هنگام شمردن عشایر کرد نخست عشیره ٔ بازنجان را نام می برد. (از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی اوتألیف رشید یاسمی ص 169). و رجوع به بازرنگی شود.
بازنجان . [ زِ ] (اِ) بادنجان . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: