( جراءة ) جراءة. [ ج ُ ءَ ] ( ع مص ، اِمص ) دلیری.( دهار ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جرأت. جسارت. دل.جگر. یارا. رجوع به جرأت شود. دلیر شدن. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). دلیری نمودن. ( ناظم الاطباء ). جَراءَة. جُرَة. جَرائیَة. جَرایَة. ( از اقرب الموارد ).
جراءه
لغت نامه دهخدا
جراءة. [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِمص ) دلیری .(دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرأت . جسارت . دل .جگر. یارا. رجوع به جرأت شود. دلیر شدن . (دهار) (از اقرب الموارد). دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). جَراءَة. جُرَة. جَرائیَة. جَرایَة. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: