کلمه جو
صفحه اصلی

جرانه

لغت نامه دهخدا

جرانة. [ ج ِ ن َ ] (ع اِ) ضفدع . غوک . مغرغر. (یادداشت مؤلف ).


( جرانة ) جرانة. [ ج ِ ن َ ] ( ع اِ ) ضفدع. غوک. مغرغر. ( یادداشت مؤلف ).
جرانه.[ ج َ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. این ده در پنجاه و پنجهزارگزی جنوب باختری مهاباد و ده هزارگزی خاور راه شوسه خانه به نقده قرار دارد. محلی است جلگه و معتدل و 97 تن سکنه سنی مذهب کرد دارد. آب آنجا از رودخانه بادین آدا تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون و حبوب است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است و راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

جرانه .[ ج َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. این ده در پنجاه و پنجهزارگزی جنوب باختری مهاباد و ده هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خانه به نقده قرار دارد. محلی است جلگه و معتدل و 97 تن سکنه ٔ سنی مذهب کرد دارد. آب آنجا از رودخانه ٔ بادین آدا تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون و حبوب است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است و راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).



کلمات دیگر: