خیسانده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دم کردگی
رنگ، خیسانده، تنتور، طعم جزیی، اثر جزیی، رنگ جزیی، ته رنگ
اکسیر، کیمیا، خیسانده
خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق
رنگی، رنگ، خیسانده، دارای تهرنگ، اثر یا رنگ جزیی
فرهنگ فارسی
( اسم ) خیس شده مرطوب .
نقوع و مصفای از هر داروی در آب قرار داده شده .
نقوع و مصفای از هر داروی در آب قرار داده شده .
گیاه یا پودر آن که با هدف استخراج مادۀ دارویی در دمای محیط در درون حلّال قرار داده شده است
لغت نامه دهخدا
خیسانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نقوع و مصفای از هر داروی در آب قرار داده شده. ( ناظم الاطباء ). نقیع. منقوع. ترنهاده. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگستان زبان و ادب
{maceration} [گیاهان دارویی] گیاه یا پودر آن که با هدف استخراج مادۀ دارویی در دمای محیط در درون حلّال قرار داده شده است
پیشنهاد کاربران
آغشته
کلمات دیگر: