پاک کردن، زدودن، تراشیدن، خراشیدن، پنجول زدن، ستردن، خاراندن، خراشاندن، خست کردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
تقلیل دادن، مضایقه کردن، امساک کردن، خست کردن
پیچاندن، پیچیدن، وصل کردن، پیچ دادن، گاییدن، خست کردن
فردوسی .
شرف الدین شفروه .
خست کردن . [ خ ِس ْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخل ورزیدن . امساک کردن .