کلمه جو
صفحه اصلی

خرحمالی کردن

فارسی به انگلیسی

drudge, fag


مترادف و متضاد

slog (فعل)
تقلا کردن، خرحمالی کردن، پرتاب کردن، ضربت سخت زدن

moil (فعل)
جان کندن، چرک کردن، خرحمالی کردن

fag (فعل)
جان کندن، خسته کردن، خرحمالی کردن، از پا در اوردن، سخت کار کردن

plod (فعل)
خرحمالی کردن، زحمت کشیدن، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن

drudge (فعل)
خرحمالی کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کار کردن بی اجر زحمت مفت کشیدن .

لغت نامه دهخدا

خرحمالی کردن. [ خ َ ح َم ْ ما ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کارهای سخت انجام دادن. عمل دشوار و رنج آور انجام دادن.


کلمات دیگر: