تبیره زدن، تنبور زدن
تبیره زدن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
طبل زدن نواختن کوس و دهل و جز آن
لغت نامه دهخدا
تبیره زدن. [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) طبل زدن. نواختن کوس و دهل و جز آن :
پذیره شدن را تبیره زدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.
جهان را نه سر بود پیدانه پای.
پذیره شدن را تبیره زدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.
فردوسی.
تبیره زدندی همی چند جای جهان را نه سر بود پیدانه پای.
فردوسی.
رجوع به تبیر و تبیره و دیگر ترکیبهای آندو در همین لغت نامه شود.کلمات دیگر: