بزودی
فارسی به انگلیسی
quickness
فارسی به عربی
عما قریب , فی الوقت الحاضر , قریبا , مبکرا
مترادف و متضاد
فعلا، قریبا، بزودی، حتما، انا، لزوما، عنقریب
قریبا، بزودی، زود، عنقریب، طولی نکشید
چند لحظه بعد، بزودی، فورا
بزودی، سبک، بسرعت، سریعا
بزودی، در اوایل، در ابتدا
بزودی، در اینده، کم کم
بزودی، در اینده نزدیک
فرهنگ فارسی
۱- زود . ۲- با شتاب و سرعت .
لغت نامه دهخدا
بزودی. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) ( از: ب + زود + ی ) بعجلت و شتاب. ( آنندراج ). با شتاب و سرعت. شتابان. ( ناظم الاطباء ) :
اگر من بزودی بیایم براه
چه گوید مرا آن خردمند شاه ؟
سپاهی بکردار ابر سیاه.
مر او را بزودی سر آمد زمان.
اگر من بزودی بیایم براه
چه گوید مرا آن خردمند شاه ؟
فردوسی.
من از پس بزودی بیارم سپاه سپاهی بکردار ابر سیاه.
فردوسی.
پدر نام ساسانْش کرد آن زمان مر او را بزودی سر آمد زمان.
فردوسی.
- بزودی زود ؛ بسیار زود. بسیار سریع. ( فرهنگ فارسی معین ).پیشنهاد کاربران
دراتی به نزدیکی
کلمات دیگر: