کلمه جو
صفحه اصلی

بی سابقه


مترادف بی سابقه : بدیع، بکر، نو، بی بدیل، شگفت، طرفه، عجیب، غریب

برابر پارسی : بی پیشینه | بیپیشینه

فارسی به انگلیسی

all-time, record, unexampled, unheard-of, unparalleled, unprecedented, unsurpassed

مترادف و متضاد

unprecedented (صفت)
بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه

unheard (صفت)
غیر مسموع، بی سابقه، ناشنیده، نشنیده، توجه نشده، بگوش نخورده، غیر معروف

unexampled (صفت)
بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، بی سابقه

بدیع، بکر، نو


بی‌بدیل


شگفت، طرفه، عجیب، غریب


فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که سابقه ندارد آنچه که قبلا نبوده .

لغت نامه دهخدا

بی سابقه. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + سابقه ) آنچه که سابقه ندارد. آنچه که قبلاً نبوده است. که ریشه در دیرینه ندارد. که پیشینه ندارد. رجوع به سابقه شود.

فرهنگ فارسی ساره

بی پیشینه


پیشنهاد کاربران

unprecedented

E. g. an unprecedented move


کلمات دیگر: