مترادف مستمسک : آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک، سند، وسیله
برابر پارسی : دستاویز
pretext, ground
plea, subterfuge
آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک
سند، وسیله
۱. آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک
۲. سند، وسیله
مستمسک . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ، اِ) آنچه بدان چنگ زنند. مَعض ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : عدل شاه مستعان مظلومان ، مستغاث مظلومان و مستمسک مهجوران است . (سندبادنامه ص 112). || بهانه . دست آویز. دلیل . عذر.
مستمسک . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمساک . معتصم و چنگ درزننده . (از اقرب الموارد) (از غیاث ) (از آنندراج ). ج ، مستمسِکون . و رجوع به استمساک شود : أم آتیناهم کتاباً مِن قبله فَهُم به مستمسِکون . (قرآن 21/43).