مترادف مسخرگی : دلقک بازی، شوخی، لودگی، مزاح، استهزا، سخریه
مسخرگی
مترادف مسخرگی : دلقک بازی، شوخی، لودگی، مزاح، استهزا، سخریه
فارسی به انگلیسی
jape, tomfoolery
buffoonery, mockery, drollery
فارسی به عربی
مهزلة
مترادف و متضاد
لودگی، مسخرگی، تقلید، نمایش خنده اور، کار بیهوده
لودگی، مسخرگی
لودگی، شوخی، مسخرگی
مسخرگی
مسخرگی، مجموعه رگبرگ های برگ، ساختمان دنده های هر چیز، راهها یا خطوط بر جسته، مجموعه تیریا دگل های کشتی
دلقکبازی، شوخی، لودگی، مزاح، استهزا، سخریه
فرهنگ فارسی
۱- استهزائ سخریه . ۲ - مسخره بودن دلقکی : عصیان علی خیری ... که از مرتب. مسخرگی بدرج. حاجبی رسید ...
فرهنگ معین
(مَ خَ رِ ) (حامص . ) مسخره بودن ، شوخی ، استهزاء.
لغت نامه دهخدا
مسخرگی. [ م َ خ َ رَ / رِ] ( حامص ) مسخره درآوردن. استهزاء. بذله گوئی. لودگی.لاغ. هزل. سخریه. و رجوع به مسخره شود :
از مسخرگی گذشت و برخاست
پیغامبری ز مکر دستان.
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی.
- مسخرگی نمودن ؛ مسخرگی کردن. تهکم. تماجن. ( از المصادر زوزنی ).
از مسخرگی گذشت و برخاست
پیغامبری ز مکر دستان.
خاقانی.
در میان حریفان شخصی بود مختل حال که از مسخرگی نانی حاصل می کردی. ( جهانگشای جوینی ).رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی.
عبید زاکانی.
- مسخرگی کردن ؛ تهکم. خندستانی کردن.- مسخرگی نمودن ؛ مسخرگی کردن. تهکم. تماجن. ( از المصادر زوزنی ).
فرهنگ عمید
۱. مسخره بودن.
۲. شوخی، استهزا.
۲. شوخی، استهزا.
جدول کلمات
لودگی
پیشنهاد کاربران
هزل
کلمات دیگر: