کلمه جو
صفحه اصلی

بی رویه


مترادف بی رویه : بی قاعده، بی شیوه ، بی حساب، بی حساب و کتاب

متضاد بی رویه : نظام مند

فارسی به انگلیسی

immethodical, impolitic, anomalous, unsteady, unstructured, irregular

irregular, immethodical, impolitic


anomalous, unsteady, unstructured


فارسی به عربی

شاذ

مترادف و متضاد

irregular (صفت)
غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه

immethodical (صفت)
بی ترتیب، بی قاعده، بدون اسلوب، بی رویه، بی سبک

بی‌قاعده، بی‌شیوه ≠ نظام‌مند


فرهنگ فارسی

بی اندیشه و فکر ٠ ناسگالیده ٠ بی تفکر

لغت نامه دهخدا

بی رویه. [ ی َ/ ی ِ ] ( ص مرکب ) که رویه ندارد. رجوع به رویه شود.

بی رویه. [ رَ وی ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + رویّه ) بی اندیشه و فکر. ناسگالیده. بی تفکر. رجوع به رویّه شود.

بی رویه . [ رَ وی ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + رویّه ) بی اندیشه و فکر. ناسگالیده . بی تفکر. رجوع به رویّه شود.


بی رویه . [ ی َ/ ی ِ ] (ص مرکب ) که رویه ندارد. رجوع به رویه شود.


پیشنهاد کاربران

بیش از اندازه

خارج از عرف


کلمات دیگر: