دوام کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
آخر مرة , ملابس
مترادف و متضاد
دوام داشتن، طول کشیدن، دوام کردن، به درازا کشیدن، پایستن
پوشاندن، پوشیدن، دوام کردن، ملبس شدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن
فرهنگ فارسی
پاییدن . پایدار ماندن .
لغت نامه دهخدا
دوام کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پاییدن. پایستن. پایدارماندن. پایداری کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی.
آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی.
سعدی.
|| مداومت کردن : کرز؛ دوام کردن بر خوردن قروت. استعلاج ؛ دوام کردن بر خوردن شراب و ستهیدن در آن و بسیار خوردن آن. شرف ؛ دوام کردن بر خوردن کوهان. ( منتهی الارب ). تثبیة؛ دوام کردن بر چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ).پیشنهاد کاربران
این کار سه چهار ماه بیش تر دوام نکرد .
کلمات دیگر: