کلمه جو
صفحه اصلی

دوا دادن

فارسی به عربی

جرعة

مترادف و متضاد

physic (فعل)
شفاء دادن، دوا دادن، مسهل دادن

dose (فعل)
دوا دادن

فرهنگ فارسی

دوا خوراندن .

لغت نامه دهخدا

دوا دادن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) دوا خوراندن. دارو خورانیدن. || نوشابه دادن. مسکر خوراندن. || مسموم کردن. سم خورانیدن. سم دادن. ( یادداشت مؤلف ). چیزخور کردن.


کلمات دیگر: