کلمه جو
صفحه اصلی

دوا زدن

فارسی به انگلیسی

to apply a medicine to

فارسی به عربی

عقار

مترادف و متضاد

drug (فعل)
تخدیر کردن، دوا زدن، دارو خوراندن


کلمات دیگر: