کلمه جو
صفحه اصلی

دولابی

فارسی به انگلیسی

diabetic, labyrinthine

diabetic


فارسی به عربی

مریض بالسکر

مترادف و متضاد

diabetic (صفت)
دولابی، مبتلا یا وابسته بمرض قند

فرهنگ فارسی

منسوب به دولاب که از دیه های ری است .

لغت نامه دهخدا

دولابی . (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 15هزارگزی باختر دژ شاهپور و 3هزارگزی مرز ایران و عراق با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


دولابی. ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به دولاب. ( ناظم الاطباء ). || دوار. گردان. گِرد گرد.
- چنبر دولابی ؛ آسمان :
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی.
منوچهری.
- حرکت دولابی ؛ چرخیدن چنانکه دولاب یعنی چرخ چاه.
- سپهر دولابی ؛ آسمان :
بس بگردید و بس بخواهد گشت
بر سر ما سپهر دولابی.
سعدی.
- فلک دولابی ؛ چرخ دولابی ، آسمان.
|| دولاب باز. مرد مفرط در معامله به ادای وجه. ( از آنندراج ).

دولابی. ( ص نسبی ) منسوب به دولاب که از دیه های ری است. ( از الانساب سمعانی ).

دولابی. ( اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 15هزارگزی باختر دژ شاهپور و 3هزارگزی مرز ایران و عراق با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دولابی . (ص نسبی ) منسوب به دولاب که از دیه های ری است . (از الانساب سمعانی ).


دولابی . (ص نسبی ) منسوب و متعلق به دولاب . (ناظم الاطباء). || دوار. گردان . گِرد گرد.
- چنبر دولابی ؛ آسمان :
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی .

منوچهری .


- حرکت دولابی ؛ چرخیدن چنانکه دولاب یعنی چرخ چاه .
- سپهر دولابی ؛ آسمان :
بس بگردید و بس بخواهد گشت
بر سر ما سپهر دولابی .

سعدی .


- فلک دولابی ؛ چرخ دولابی ، آسمان .
|| دولاب باز. مرد مفرط در معامله به ادای وجه . (از آنندراج ).


کلمات دیگر: