توپی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
سدادة
مترادف و متضاد
در، سر، قاش، دو شاخه، شیر، توپی، قاچ، سوراخ گیر، دوشاخه کلید اتصال، سربطری
مسدود کننده، چوب پنبه، جلوگیری کننده، توپی، سربطری
گل میخ، میخ چوبی، میخچه، توپی، سوراخ گیر
شیر آب، توپی، سوراخ گیر
فرهنگ فارسی
منسوب به توپ به معنمب بسته و به هم پیچیده ٠
لغت نامه دهخدا
توپی. ( ص نسبی ) منسوب به توپ ، بمعنی بسته و بهم پیچیده.
- ریش توپی ؛ ریش انبوه.
|| ( اِ ) چوب مدورگونه که راه آب حوض یا زیرآب حمام و جز آن ، بدان استوار کنند. گلوله مانندی ازچوب تراشیده برای سد راه آب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || یک قسمت از احشاء گوسفند که چون گلوله ایست. جزوی از شکنبه نشخواریان. قطنه. ذات الاطباق. قبه. هزارخانه. ( یادداشت ایضاً ). رجوع به معده شود.
- ریش توپی ؛ ریش انبوه.
|| ( اِ ) چوب مدورگونه که راه آب حوض یا زیرآب حمام و جز آن ، بدان استوار کنند. گلوله مانندی ازچوب تراشیده برای سد راه آب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || یک قسمت از احشاء گوسفند که چون گلوله ایست. جزوی از شکنبه نشخواریان. قطنه. ذات الاطباق. قبه. هزارخانه. ( یادداشت ایضاً ). رجوع به معده شود.
کلمات دیگر: