قشاء. [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قشوة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قشوة شود. || پوست درخت . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). رجوع به قشا شود.
قشاء
لغت نامه دهخدا
قشاء. [ ق ُ ] (ع اِ) بزاق و آب دهن . (اقرب الموارد). رجوع به قَشا شود.
قشاء. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قشوة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قشوة شود. || پوست درخت. ( بحر الجواهر ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به قشا شود.
قشاء. [ ق ُ ] ( ع اِ ) بزاق و آب دهن. ( اقرب الموارد ). رجوع به قَشا شود.
قشاء. [ ق ُ ] ( ع اِ ) بزاق و آب دهن. ( اقرب الموارد ). رجوع به قَشا شود.
پیشنهاد کاربران
دردی که درمان ندارد
کلمات دیگر: