کلمه جو
صفحه اصلی

هفت وادی عرفان

پیشنهاد کاربران

هفت وادی عرفان، به قول مولانای بلخ هفت شهر عشق است و یا هفت مرحله از عرفان که یک عارف با سیر و سلوک، این مراحل را در مسیر عرفان می پیماید و این هفت وادی عرفان عبارت اند از: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا می باشد.

غربیان هفت شهر عشق الله را گشتند و ما هنوز در خم پس کوچه های تاریک و به ظاهر روشن آیات و روایات و احدایث و تفاسیر و شعر و عرفان به سر می بریم.
سالک یا ره رو اصلی طریقت، عارف انسانی نمی باشد بلکه عارف کیهانی است که حالت کمال ایده آل ملکوتی یا بهشتی هستی و یا نظام احسن خویش را پشت سر گذاشته یا رها نموده و دل به هوای لذت سفر نزولی و صعودی سپرده است و هدف اش از این سفر تجربه درد و رنج ؛ لذت و شادی های موقت و گذرا در طول سلسله طویل حیات های دنیوی و در پایان سفر ، رجعت یا بازگشت به همان حالت کمال ایده آل یا نظام احسن ملکوتی اولیه بوده است. این سفر بطور آنالوگ یا پیوسته و خطی صورت نمی گیرد بلکه به شکل دیجیتال یا منقطع یعنی بصورت وادی به وادی ؛ منزل به منزل ؛ یک شهر عشق پس از یک شهر دیگر عشق ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه. این وادی ها ؛ منازل ؛ شهرهای عشق ؛ پله ها و یا ایستگاه های هفتگانه سفر از طریق پرش یا جهش های کوانتایی مه بانگ های متوالی هفتگانه و بیشمار بر اثر نوسانات متواتر یا پی در پی نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض هستی یا وجود عارف کیهانی در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و براساس مفاد و آئین نامه اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و از پیش تعیین شده آن، هرکدام پشت سر هم و به ترتیب و نوبه خواص و ویژه خویش با درجات مختلف تکاملی بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال به ظهور می رسند و تجربه می گردند و محو می شوند و در پایان سفر و پشت سر گذاشتن سلسله حیات های هفتگانه و بیشمار دنیوی دوباره همان نظام احسن ملکوتی در معاد برقرار خواهد گردید و عارف کیهانی به مبداء باز خواهد گشت و به استراحت خواهد پرداخت و پس از مدتی بسیار طولانی، سفر دیگری را با حالات و کیفیاتی دیگر آغاز خواهد نمود و الا آخر بدون هیچ گونه پایانی. کلیه افراد انسانی منجمله عارفان شیدای فنا فی الله و بقاء و پناه بر خدا، بهمراه تسلسل تولد و مرگ کیهان دارای حیات های هفتگانه و بیشمار دنیوی با درجات مختلف تکاملی بین دو سرحد اشاره شده در بالا و محصور و محدود بین دو حالت کلی مبدئی و معادی می باشند. ما انسان ها در مبداء در سطح کمال ایده آل توسط خداوند و از هستی و وجود وی آفریده شده و بطور همزمان و موازی از هفت حیات در سطح کمال بهشتی برخوردار گشته ایم و در پایان سفر عارف کیهانی و بهمراه وی دوباره در نظام احسن معادی از همان هفت حیات بطور همزمان و در کنار هم برخوردار خواهیم گشت. حال ممکن است که خواننده گرامی سوال نماید که چرا هفت حیات ؟ آیا ممکن است که یک فرد انسانی معجزه وار و بطور همزمان و به موازات هم از هفت حیات برخوردار باشد ؟ به قول معروف ، هیچ چیزی در حیطه علم و قدرت مطلق و بیکران خداوند نمی تواند امکان ناپذیر باشد و یا امکان پذیر نباشد. اگر چنین باشد، آنگاه عقل به ما بطور منطقی حکم خواهد کرد : که علم و قدرت خداوند نمی توانند مطلق و بیکران باشند. اگر طبق افسانه دینی خلقت آدم از گل و دمیدن روح و حیات به کالبد گلی وی و استخراج یا تولید حوا از دنده های چپ و راست او باور داشته باشیم ، آنگاه میدان علم و قدرت مطلق و بیکران خداوند را بسیار محدود و ناچیز نموده ایم . خداوند در مبداء و نظام احسن آفرینش، هر فرد انسانی را از یک خانواده ده عضویی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن یا به زبان دینی مشتمل بر پنج آدم و پنج حوای خودی در سطح کمال خوبی و زیبایی و هنر و دانایی و توانایی بسان خویش آفریده است و کلیه اعضای خانواده های ده نفره افراد انسانی را بطور مطلقا همزمان یعنی بدون تولید مثل و تسلسل نسل و همه را هم سن و سال در یک سن معتدل ملکوتی آفریده است و آنهم برای زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن. لذا هر فرد انسانی دارای پنج زوج بنیادی خاص و ویژه خویش می باشد. افزایش جمعیت از طریق آمیزش جنسی زن و مرد یا والدین و تولید مثل و زوجیت با غیر ( غیر از خود ) تنها به طول سفر و سلسله حیات های موقت و زود گذر دنیوی تعلق دارد و در مبداء وجود نداشته و در معاد هم وجود نخواهد داشت. اما در مبداء هر فرد انسانی قبل از آغاز سفر به سلسله اجداد و آیندگان دنیوی خویش کاملا آگاه بوده و در معاد هم به آن علم و آگاهی اولیه دست خواهد یافت. این تصویر برای محتوای کلیه جهان های موازی و همسان و بیشمار در پهنه هستی و وجود بیکران و بینهایت خداوند، واحد و یگانه و برابر و همسان و یا یکی می باشد.
مثل بودا در خیال و وهم می توان از قطار تولد و مرگ پیاده شد و در بیرون از آن به حالت نیروانا یا آرامش کامل رسید. اما در عمل و در واقعیت پیاده شدن از قطار یا تسلسل تولد و مرگ کیهانی نه تنها مطلقا ممنوع بلکه بطور مطلق محال و غیر ممکن می باشد. در پایان یک اشاره کوتاه : عرفان بر دو نوع است یکی دینی و دیگری علمی. عارف دینی گرچه به شهودات دل و باطن و تجارب عرفانی خویش متکی است، اما با این وجود در طی سیر و سلوک، هیچگاه دوست ندارد که پا از مرز های از پیش تعیین شده توسط معارف دینی از قبیل آیات و روایات و احدایث پا فراتر نهد و به حقایق ژرف و برتر دست یابد. عارف علمی علاوه بر شهودات دل و باطن به شناخت و دانش علمی متکی است و دوست دارد با غایت شناسی معقول و منطقی نظریات یا تئوری های علمی به حقایق ژرف و ماورایی دست یابد. یکی از این حقایق ماورایی عبارت است از " کثرت پایان ناپذیر ماورایی " یعنی تقسیم هستی و مکان نامتناهی و بیکران یا بینهایت به هستی ها و مکان های محدود و متناهی و مساوی و بیشمار. یعنی وجود داشتن حقیقی و واقعی جهان های موازی و مساوی و بیشمار خارج از محیط مسدود و نفوذ ناپذیر این جهان. دوتا از حقایق ژرف دیگر عبارت اند از سرنوشت ها یا سکه های جنسی دو رویه و پنجگانه و من ها یا خود ها و یا نفوس دهگانه افراد انسانی و حقیقت ماورایی دیگر عبارت است از نوسانات متوالی انبساط و انقباض محتوای کیهان و وقوع مه بانگ های متوالی و متعاقب آن حقیقت داشتن زنجیره یا چرخه و یا سلسله تولد و مرگ افراد انسانی بهمراه و همگام با تسلسل تولد و مرگ کیهان و متعاقب آن حقیقت داشتن سلسله حیات های بیشمار دنیوی .
طوریکه مطلع هستیم حکیمان و عارفان دینی پیرو ادیان ابراهیمی بخصوص مسیحیت و اسلام برای افراد انسانی تنها یک سرنوشت یا سکه جنسی یک رویه به شکل " یا مرد و یا زن " و تنها یک من یا خود یا نفس مجرد و متعاقب این دو باور، برای افراد انسانی فقط یک حیات دنیوی قائل اند که در پایان سیر و سلوک انسان بسوی کمال و رجعت یا برگشت انسان به الله و یا پدر آسمانی به دو حیات جاودانه بهشتی و جهنمی منجر و ختم خواهند گردید.


کلمات دیگر: