طپش و اضطرابی بسبب حرارت بهم رسد
گزاز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گزاز. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری هروآباد و 7 هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . هوای آن گرم ، دارای 317 تن سکنه است . آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و سردرختی و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
گزاز. [ گ ُ ] (اِ) طپش و اضطرابی را گویند که مردم را بسبب حرارت و غیره بهم رسد. (برهان ) (آنندراج ). طپشی باشد مردم را بر سبیل عموم . (صحاح الفرس ).
گزاز. [ گ ُ ] ( اِ ) طپش و اضطرابی را گویند که مردم را بسبب حرارت و غیره بهم رسد. ( برهان ) ( آنندراج ). طپشی باشد مردم را بر سبیل عموم. ( صحاح الفرس ).
گزاز. [ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری هروآباد و 7 هزارگزی شوسه هروآباد به میانه. هوای آن گرم ، دارای 317 تن سکنه است. آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و سردرختی و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
گزاز. [ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری هروآباد و 7 هزارگزی شوسه هروآباد به میانه. هوای آن گرم ، دارای 317 تن سکنه است. آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و سردرختی و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
دانشنامه عمومی
گزاز یک روستا در ایران است که در دهستان خانندبیل غربی واقع شده است. گزاز ۳۵۷ نفر جمعیت دارد.
wiki: گزاز
پیشنهاد کاربران
گزاز نام شاهی از ساسانی بوده که قبل از پوراندخت حکومت کرده این شهربوده بنام اون شاه زادهو پوراندخت سفری به این شهر داشته و دختر ایشان در این مسیر مریض ودر این حوالی دفن میشودسند وسند است
کلمات دیگر: