اندام با گوشت یا تن و جسد از هر چیز
شلو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شلو. [ ش َل ْوْ ] ( ع مص ) رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( ز منتهی الارب ). گردش کردن. ( از اقرب الموارد ). || برداشتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
شلو. [ ش ِل ْوْ ] ( ع اِ ) اندام با گوشت. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). اندام. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قد و قامت بدن. ( ناظم الاطباء ). || تن و جسد از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هر سلخ شده و پوست برکشیده ای که آنرا خورده و قدری از آن باقی مانده باشد. ج ، اَشلاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
- شلوالانسان ؛ جسد انسان پس از پوسیدگی آن. ( ناظم الاطباء ).
|| بقیه از مردم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
شلو. [ ش ِل ْوْ ] ( ع اِ ) اندام با گوشت. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). اندام. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قد و قامت بدن. ( ناظم الاطباء ). || تن و جسد از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هر سلخ شده و پوست برکشیده ای که آنرا خورده و قدری از آن باقی مانده باشد. ج ، اَشلاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
- شلوالانسان ؛ جسد انسان پس از پوسیدگی آن. ( ناظم الاطباء ).
|| بقیه از مردم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
شلو. [ ش َل ْوْ ] (ع مص ) رفتن . (ناظم الاطباء) (ز منتهی الارب ). گردش کردن . (از اقرب الموارد). || برداشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شلو. [ ش ِل ْوْ ] (ع اِ) اندام با گوشت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اندام . (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قد و قامت بدن . (ناظم الاطباء). || تن و جسد از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هر سلخ شده و پوست برکشیده ای که آنرا خورده و قدری از آن باقی مانده باشد. ج ، اَشلاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
- شلوالانسان ؛ جسد انسان پس از پوسیدگی آن . (ناظم الاطباء).
|| بقیه از مردم .(منتهی الارب ) (آنندراج ).
گویش مازنی
/shelo/ نهال های باریک و بلند - آدم سست و ناتوان
۱نهال های باریک و بلند ۲آدم سست و ناتوان
واژه نامه بختیاریکا
( شُلو ) از اسامی مردانه
( شُلو ) ایل به شلو
( شُلو ) شروع؛ شلوغ؛ آغاز کوچ؛ ازدحام
( شُلو ) ایل به شلو
( شُلو ) شروع؛ شلوغ؛ آغاز کوچ؛ ازدحام
پیشنهاد کاربران
شلو یعنی پیکره و تنه ایل و تبار و بعبارتی یعنی پیکره قوم و نژاد و ایل و تبار عارف از بزرگان ایلات قوم لر
کلمات دیگر: