شير , دريچه , لا مپ
صمام
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
بلای سخت
لغت نامه دهخدا
صمام. [ ص ِ ] ( ع اِ ) سربند قارورة. ( منتهی الارب ). آنچه سر شیشه استوار کند. ( مهذب الاسماء ). سربند دوات. ( زمخشری ).
صمام. [ ص َ ] ( ع اِ ) بلای سخت. و فی المثل : صمی صمام ؛ ای زیدی یا داهیه. || و قول آنان صمام صمام ؛یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. ( منتهی الارب ).
صمام. [ ص َ ] ( ع اِ ) بلای سخت. و فی المثل : صمی صمام ؛ ای زیدی یا داهیه. || و قول آنان صمام صمام ؛یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. ( منتهی الارب ).
صمام . [ ص َ ] (ع اِ) بلای سخت . و فی المثل : صمی صمام ؛ ای زیدی یا داهیه . || و قول آنان صمام صمام ؛یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. (منتهی الارب ).
صمام . [ ص ِ ] (ع اِ) سربند قارورة. (منتهی الارب ). آنچه سر شیشه استوار کند. (مهذب الاسماء). سربند دوات . (زمخشری ).
پیشنهاد کاربران
شیشه هایی که دالیان نفت پر میگردند و در جنگ به قلعه ها پرتاب میگردند.
کلمات دیگر: