کلمه جو
صفحه اصلی

سرویس


مترادف سرویس : خدمت، خدمات کار، وظیفه، ماموریت، دست، دستگاه، وسیله نقلیه ویژه، خدمت بها، تعمیر، بازبینی، سازمان، دائره، موسسه

برابر پارسی : دستیاری، یاری

فارسی به انگلیسی

service, set, suite

set, service


مترادف و متضاد

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

خدمت، خدمات کار، وظیفه


ماموریت


دست، دستگاه


وسیله‌نقلیه ویژه


خدمت بها


تعمیر، بازبینی


سازمان، دائره، موسسه


۱. خدمت، خدمات کار، وظیفه
۲. ماموریت
۳. دست، دستگاه
۴. وسیلهنقلیه ویژه
۵. خدمت بها
۶. تعمیر، بازبینی
۷. سازمان، دائره، موسسه


فرهنگ فارسی

نوکری، چوکری، خدمتگزاری، خدمت، بنگاه، دستگاه
( اسم ) ۱ - هنگام کار : سرویس اداری . ۲ - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشینهای دیگر . ۳ - اتومبیلی که در خدمت کارمندان باشد سرویس عمومی سرویس اختصاصی . ۴ - واحد برای ظروف و امثال آن دست یک دست چایخوری .

فرهنگ معین

(س ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - زمان کار. ۲ - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر. ۳ - اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد. ۴ - مجموعة ظرف و امثال آن ، سری . ۵ - مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دارد «س

(س ) [ فر. ] (اِ.) 1 - زمان کار. 2 - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر. 3 - اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد. 4 - مجموعة ظرف و امثال آن ، سری . 5 - مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دارد «سرویس خبری ». 6 - (عا.) تنبیه .


فرهنگ عمید

۱. فعالیتی که به منظور رفع نیازهای دیگران انجام می شود.
۲. (اسم ) تشکیلات مجری امور اجتماعی، سیاسی، اداری، و امثال آن ها: سرویس خبری، سرویس پستی، سرویس اداری.
۳. (اسم ) خودرویی که در ساعت معینی آمادۀ جابه جا کردن اعضای یک مؤسسۀ خاص است.
۴. (اسم ) مجموعه ای از ظروف یا وسایل متناسب با یکدیگر.
۵. (اسم ) مجموعۀ تجهیزات لازم برای یک فعالیت.
۶. (اسم ) بهایی که هتل یا رستوران در ازای ارائه ی خدمات دریافت می کنند.
۷. (اسم ) ساعت کار یک مؤسسه.
۸. (اسم ) مجموع مکان های بهداشتی یک ساختمان شامل دست شویی، توالت، و حمام.
۹. بازدید و تنظیم اجزای یک دستگاه میکانیکی.
۱۰. (اسم ) (ورزش ) ضربه ای که در زمان آغاز بازی در ورزش هایی چون والیبال، تنیس، و بدمینتون به توپ زده می شود.

دانشنامه عمومی

زاوَری. || (واژۀ پیشنهادی کاربران) زاوَرِش.


پیشنهاد کاربران

خدمت، خدمات. در ارتش و پادگانها به معنای دستشوئی و آبریزگاه نیز کار رود.

در پهلوی " زاوری ، پرستک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
زاوریدن = سرویس دادن ، ارائه خدمت
خودزاوری - سلف سرویس


سرویس: [اصطلاح بدمینتون]ضربه ای است که بازی با آن به جریان می افتد که بر سه نوع می باشد: سرویس بلند ، سرویس کوتاه و سرویس تیز

سرویس:[ اصطلاح پینگ پنگ ] اولین ضربه به توپ در شروع بازی سرویس نام دارد.

پَرخیز = خدمت، سرویس
پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن

بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce

#پارسی دوست

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

پرخیز از دیدگاه ریشه شناختی گویا می شود: پیرامون چیزی یا کسی جست و خیز کردن. انگار که بخواهیم با پیرامون کسی بودن به او نیکی و خوبی برسانیم یا کاری برایش انجام دهیم.

در پارسی کنونی نیز اگر پرنگری کرده باشید، �دورت بگردم� تقریبا همچین معنایی دارد.


کلمات دیگر: