مترادف مستاصل : بیچاره، بی نوا، ناتوان، درمانده، وامانده، مجبور، زله، لابد، بدبخت، پریشان حال، شوربخت
برابر پارسی : آشفته، پریشان، درمانده
expedient
driven to extremities, helpless
بیچاره، بینوا، ناتوان، درمانده، وامانده
مجبور
زله، لابد
بدبخت، پریشانحال، شوربخت
۱. بیچاره، بینوا، ناتوان، درمانده، وامانده
۲. مجبور
۳. زله، لابد
۴. بدبخت، پریشانحال، شوربخت
درمانده، ناچار، وامانده
ناچار،وامانده