کلمه جو
صفحه اصلی

خشتک

فارسی به انگلیسی

seat gusset, seat(of trousers)

crotch of trousers


gusset


مترادف و متضاد

gusset (اسم)
مرغک، خشتک، بغل دم

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خشت کوچک . ۲ - پارچ. چهارگوش. زیر بغل جامه . ۳ - پارچه ای که میان دو پاچ. شلوار دوزند . ۴ - زیرکش جامه .

فرهنگ معین

(خِ تَ ) (اِمصغ . ) پارچه ای که میان دو پاچه شلوار دوزند. ، ~ ِ کسی را جر دادن کنایه از: آبروی کسی را بردن ، به باد فحش و فضاحت گرفتن .

لغت نامه دهخدا

خشتک. [ خ ِ ت َ ] ( اِ مصغر ) مصغر خشت. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از جهانگیری ). خشتچه. خشت کوچک. || پارچه چارگوشه زیر بغل جامه. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از برهان قاطع ) ( از لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). بغلک. خشتچه. سوزه. سونچه. لبنةالقمیص. کش بن. سعیده. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
کرد قباهای گل خشتک زرین پدید
کرد علمهای روز پرچم شب را نهان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 331 ).
بر قد لاله قمر دوخت قباهای زر
خشتک لفظی نهاد بر سر چینی قبا .
خاقانی ( از جهانگیری ).
آنکه قدرش چو کشد دامن رفعت بر چرخ
همچو خشتک بودش شکل زمین زیر بغل.
کمال الدین اسماعیل.
خشت دیوانش بر صدره گردون خشتک
طرز بنیانش بر دامن آفاق طراز.
خواجه سلمان.
آستین شاه نشینها که برون میدارند
چارسو خشتک و ایزاره فراویزنگار.
نظام قاری.
تخریص ؛ خشتک پیراهن و جز آن معرب تیریز. تخریصه ؛ خشتک پیراهن و جزآن. خضمان ؛ گریبان و خشتک پیراهن. ( منتهی الارب ). || پارچه چارگوشه میان تنبان و شلوار. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پارچه مربع نشیمن گاه از شلوار. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
همه بخشتک شلوار برنشینم و بس
نه اسب تازی باید مرا نه سازبزر.
مسعودسعد.
|| آئینه ٔزانو. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). خشتچه :
بی رضایت هر که پوید یک قدم
خشتک زانوی او برکنده باد.
( از فرهنگ جهانگیری ).
|| خَشتَق. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خشتق شود. || دو پاره برنجین مربع قطور است که در آسیاهای آبی گذارند. ( یادداشت بخط مؤلف ). || کنایه از فرج زنان. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ).

فرهنگ عمید

۱. قسمت میانی شلوار که دو پاچۀ آن به هم وصل می کند یا تکه پارچه ای که در این قسمت دوخته می شود.
۳. [قدیمی] تکه پارچه ای که در زیر بغل لباس دوخته می شد: پُر زَر و دُر گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱: ۱۳ ).

واژه نامه بختیاریکا

بَچ
گَل بچ

پیشنهاد کاربران

Crotch

The nail tore my seat of pants or seat of trousers.
خشتک شلوار seat of pants or seat of trousers

فسمت اتصالی دو پاچه شلوار که معمولا توسط یک پارچه خشت مانند این اتصال صورت میگیرد. برای زنان عیب است که خشتک ایشان را کسی ببیند.

خشتک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر
خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، گرمک و. . . است )
خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است )
خشن=خش ( خشم، خراش ) ن ( پسوند نامساز )
خشخش
خاشخاش=خشخاش
خراش
خشاب=خش ( خراش، خشم ) اب ( پسوند نامساز شدن، نمونه دیگرش گواب ( جواب ) ، نواب، جوراب، کباب، کتاب، دولاب، مهراب، مرداب، گوراب ( خراب ) ، سراب، تناب، نوشاب، شاداب، پرتاب، آسیاب، سیراب )
خشت=برا لبه های تیزش از ریشه خش بهریده اند
خَش


روشنگری: در زبان پارسی سداها مهم نیستند و میتوانند بگردنند
مانند: خَش، خِشخِش، خُشک و. . .

کچل

هوالعلیم

خِشتَک : محل تلاقی دو پاچه شلوار ؛ تکه پارچه ای که دو پاچه شلوار را بایکدیگر متصل میکند. . . .


کلمات دیگر: