بغض کردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱-از غصه و مصیبت و گرفتگی و تاثر گریان و غمگین شدن و بخود فرو رفتن : ( طفلک براثر ملامت بغض کرده . ) ۲- کینه گرفتن .
لغت نامه دهخدا
بغض کردن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام تنگی در گلو پیدا آمدن مقدمه گریستن را. ( یادداشت مؤلف ): بچه بغض کرده.
واژه نامه بختیاریکا
زَندَق بسته بیدِن
پیشنهاد کاربران
Choke up
کلمات دیگر: