کلمه جو
صفحه اصلی

مستراح


مترادف مستراح : آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مبرز

برابر پارسی : آبریزاه، کنارآب، دستشویی، آبخانه، دست به آب

فارسی به انگلیسی

bathroom, lavatory, privy, restroom, toilet, washroom, john, loo, commode, water closet, water - closet

lavatory, water - closet


bathroom, commode, lavatory, privy, restroom, toilet, washroom, water closet


فارسی به عربی

مرحاض

مترادف و متضاد

privy (اسم)
ضروری، مستراح، محرم اسرار

toilet (اسم)
ارایش، ضروری، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت

lavatory (اسم)
دستشویی، مستراح

cloaca (اسم)
مجرای فاضل اب، مستراح، مرکز مفاسد اخلاقی

loo (اسم)
مستراح، نوعی بازی ورق

latrine (اسم)
مستراح، مستراح عمومی، ابریز

restroom (اسم)
مستراح، استراحتگاه

toilette (اسم)
ارایش، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت

john (اسم)
مستراح

آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مبرز


فرهنگ فارسی

جای آسایش، جای راحت، درفارسی به معنی مبال و مبرز میگویند
( اسم ) ۱- جای راحت محل آسایش . ۲ - مبال مبرز معانی لطیف آن در ری بود در صدانشانده و سبحه ای بود در مستراح فکنده ....

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای آسایش و راحت . ۲ - مبال ، توالت .

لغت نامه دهخدا

مستراح. [ م ُ ت َ ] ( ع اِ ) جای برآمدن و جای آسایش. ( منتهی الارب ). جای آمدن.( ناظم الاطباء ). جای آسایش و فراغت و جای راحت. ( غیاث ) ( آنندراج ). آسایشگاه. و رجوع به استراحة شود. || بیت الخلاء. ( اقرب الموارد ). آبخانه. کنیف. ( دهار ). جای لازم. کنار آب. ( ناظم الاطباء ). حَش . میضاء. مبال. جائی. حاجتگاه. مبرز. متوضاء. خلاء. ادبخانه. آبشتنگاه. طهارتخانه. خلاخانه. آبریز :
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشْنیده است.
منجیک.
کعبه را مستراح نیست بلی
نیست در جنت آبریزی هم.
خاقانی.
مال دنیاست سنگ استنجا
بسوی مستراح بفرستد.
خاقانی.
و آنچه ریحان و راح بود همه
ریزش مستراح بود همه
پوستی برکشیده بر سر خون
راح بیرون و مستراح درون.
نظامی ( هفت پیکر ص 264 ).
چو مرغ از پی کوچ برکش جناح
مشو مست راح اندر این مستراح.
نظامی.
هیچ عاقل افکند دُرِّ ثمین
در میان مستراح پر چمین.
مولوی ( مثنوی ).
لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد.
ابن یمین.
|| ( ص ) کنایه از شخص میت و مرده ، بسبب آسودگی او از رنج و غم دنیا. مستریح. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

مبال، مَبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز.

فرهنگ فارسی ساره

آبخانه، دستشویی، دست به آب


گویش اصفهانی

تکیه ای: holâ
طاری: xelâ
طامه ای: xelâ
طرقی: xölâ
کشه ای: xelâ
نطنزی: xolâ


واژه نامه بختیاریکا

ریدگه؛ کِنارو

پیشنهاد کاربران

مبال

اصل این لغت عربی است که به پارسی سره آبخانه می شود، خلاء، بیت ألخلاء [به عربی]، پایخانه [به هندی].

فارسی امروز ( مستراب ) یک واژه نابجا و اضافی تازی است و امروزه بیشتر دستمایه طنز است.

به جای این واژه عربی ، واژه زیبا و پارسی "دستشویی" رو به کار بگیریم.

مُستَراح
بِسیاری اَز واژِگانِ اَرَبی ریشه ی پارسی داشته وَ با گُزَشت سَدها وَ هِزاران سال چِهره یِ آن ها دِگَرگون گَشته جوری که بازشِناختِ آن بَرایِ پارسی زَبانان دُشوار می نَمایَد، چِرایی آن هَم روشَن اَست وَ آن نَبودِ دانِشِ ریشه وَ تَبارشِناسی دَر زَبانِ پارسی می باشَد، واژه یِ " مُستَراح " نِمونه ای اَز هِزاران واژه یِ دَرآمَده به پارسی ست ، واکاویِ این واژه :
هَمان گونه که شِنیده ایم رُخسارِ شنیداری این واژه دَر ایران " مُستَراب " اَست ، پاره نِویسیِ این واژه به سه گونه اَست :
۱ - مُستَراب : مُست - اَر - آب
۲ - مُستَراب : مُس - تَر - آب
۳ - مُستَراب : مُستَر - آب
نُخُست واژه یا تَکواژِ " مُس یا مُست " : شوربَختانه این تَکواژه مانَندِ بِسیاری دیگَر ، بَرای پارسی زَبانان ناشِناخته مانده و تَنها واژه ی به جای مانده و َپُررَواک مُستمَندَست
مُستمَند : مُست - مَند
مُست = بَد ، دُش ، ناپاک ، ناگُوار ، ناجور ، پَلید، پَلَشت
مَند = پَس وَندِ دارَندِگی
مُستمَند کَسی اَست که زِندِگی بَد وَ ناشایِسته ای دارَد.
یا می تَوانَد مُستَر باشَد به چِهرِ زابِ بَرتَری مانَندِ : بَدتَر
یا می تَوانَد به رُخسارِ مُس - تَر باشَد که تَر هَمان خیسی و خیوی دَر بَرابَرِ خُشکی اَست.
آب هَم که یِکی اَز چَهار آخشیگ اَست.
مُستَرآب : جایی که رَهیده یِ خورده وَ نوشیده شُده یِ بَد وَ ناپاک وَ گَند دَر هَرزآبریزی تُهی می گَردَد.
مُست / مُس هَم ریشه با پیش وَندِ اِنگِلیسیِ - mis اَست.
بایا به گُفت اَست این جُستار تَنها یِک گُمانه اَست وَ اُمید می رَوَد دَر آیَنده بیش تَر دَر باره یِ دُرُستی وَ نادُرُستی آن پَژوهِش و جویِش شَوَد.
واژه نامَک :
تَشخیص = بازشِناخت
عِلَّت = چِرایی
دَخیل = دَرآمَده
تَجزیه وَ تَحلیل = واکاوی
تَجزیه = پاره نِویسی
صورَت ، شِکل = چِهر ، رُخسار ، رُخس
صورَتِ شَفاهی = رُخسارِ شِنیدَنی/ شِنیداری
مُرَوَّج = پُررَواک ( رَواج اَرَبیده یِ رَواک پارسی اَز سِتاک رَو وَ کارپایه یِ رَفتَن )
صِفَتِ تَفضیلی = زابِ بَرتَری
مَدفوع = رَهیده
عُنصُر = آخشیگ/ آخشیج
دَر پارسی واژگانِ هَم مینه یِ دیگَری هَم بَرساخته شُده :
آبریز ، آبریزگاه، آبخانه ، تُهیخانه، کِنارآب/ کِناراب، دَست شویی ، دَست به آب ، سولاب: سول هَمان سوله یا سولاخ وَ سوراخ اَست وَ سول آب سوراخِ هَرزآب می باشَد.

جای ریدن را مستراح میگویند
بعضی ها هم توش حال میکنن شاید منظورم بفهمی. .

مُستَراح
پیش نَهادِ دیگَر : مُستابه: مُست - آب - ه
مُست = بَد ، گَند ، پَلید ، پَلَشت
مُستابه = گَندابه ، پَلابه ، پالابه ، فَلابه


کلمات دیگر: