click
تلک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هم از مخمل و هم طرایف ز هند
هم از شاره و تلک و خود و پرند.
تلک. [ ت َ ل َ ] ( اِ ) کسی را گویند که سبلتش گنده و پر باشد و در جایی دیگر سبلت برکنده نوشته بودندبه فتح بای ابجد و کاف ، اﷲ اعلم. ( برهان ). کسی که سبلتش بزرگ و کلفت باشد و آنکه ریشش ریخته باشد. ( ناظم الاطباء ). کسی که سبلتش برکنده باشد. ( فرهنگ رشیدی ). || سپر و هدف و نشانه. ( ناظم الاطباء ).
تلک. [ ت ُ ] ( اِ ) غله ای باشد که آن را لوبیا خوانند. ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) ( شرفنامه منیری ).
تلک. [ ت ِ ] ( اِ ) زنجبیل تر و تازه را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). زنجبیل تر که به هندی ادرک گویند. ( فرهنگ رشیدی ). ( شرفنامه منیری ).
تلک. [ ت ِ ل َ ] ( اِ ) جامه پیش واز و آستین کوتاه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جامه پیشواز که ترلک نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ) :
قبا بسته سرو از عطای جزیت
تلک دوخته بید ز انعام عامت.
تلک . [ ] (اِخ ) از سران لشکر محمود بود. بیهقی نویسد: او پسر حجامی بود و خطی نیکو به پارسی و هندی داشت و مدتی در کشمیر تحصیل کرده بود. نخست بخدمت قاضی شیراز ابوالحسن شد و سپس بدرگاه خواجه ٔ بزرگ احمد حسن آمد و از خواص و معتمدان او گشت و چون خواجه برافتاد سلطان محمود تلک را بپسندید و مدتی در خدمت سلطان بود و در نهان دل با مسعود داشت و چون سلطان مسعود به بلخ آمد و کار سلطنت او هموار گردید این تلک به سپهسالاری هندوان رسید. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب صص 412-416 و 431، 440-442، 502، 503 و 505 شود.
هم از مخمل و هم طرایف ز هند
هم از شاره و تلک و خود و پرند.
اسدی (از فرهنگ رشیدی ).
تلک . [ ت َ ل َ ] (اِ) کسی را گویند که سبلتش گنده و پر باشد و در جایی دیگر سبلت برکنده نوشته بودندبه فتح بای ابجد و کاف ، اﷲ اعلم . (برهان ). کسی که سبلتش بزرگ و کلفت باشد و آنکه ریشش ریخته باشد. (ناظم الاطباء). کسی که سبلتش برکنده باشد. (فرهنگ رشیدی ). || سپر و هدف و نشانه . (ناظم الاطباء).
تلک . [ ت ِ ] (اِ) زنجبیل تر و تازه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). زنجبیل تر که به هندی ادرک گویند. (فرهنگ رشیدی ). (شرفنامه ٔ منیری ).
حاسدان تو قد خلت خواندند
از نوی فالشان برآمد تلک .
سوزنی .
قبا بسته سرو از عطای جزیت
تلک دوخته بید ز انعام عامت .
شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی ).
|| درخت سیب صحرایی را نیز گفته اند که به یونانی زعرور و به عربی ذوثلاث حبات و به شیرازی کیل ودر خراسان علف شیران خوانند. (برهان ). درخت زعرور. (ناظم الاطباء). بمعنی میوه ٔ کوهی که به عربی زعرور وتفاح بری گویند که به «نون » است چنانچه در باب نون با مثالش بیاید. (فرهنگ رشیدی ). در لاهیجان زبان گنجشک است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 216 و زبان گنجشک شود. || بمعنی کیل و پیمانه . (غیاث اللغات ). در بهار نوشته که تلک در شیراز کیل را گویند و زباندانی در رقعه ای که از زبان خاتون به شوهرش نوشته : فقره «شنیده شد که ده تلک بنگ و سه من بوزه و چهار سیر تریاک تناول می فرمایند، گه سگ می خورند و بریش گندیده ٔ خود می خندند». (آنندراج ).
تلک . [ ت ُ ] (اِ) غله ای باشد که آن را لوبیا خوانند. (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ).
فرهنگ عمید
طلق۱#NAME?
زبانگنجشک#NAME?
= زبان گنجشک
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان پی وشک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۸ نفر (۲۳خانوار) بوده است.
تُلُکْ (tolok) در گویش گنابادی یعنی شکستن ، صدای شکستن چیزی ، از هم پاشیدن || تِلِکَ (teleka) در گویش گنابادی یعنی غارت ، سرقت ، بردن مال دیگری با فریب و کلک یا زور و اجبار
دانشنامه اسلامی
معنی مُبِین: ظاهر و آشکار - روشن (کلمه مبین اسم فاعل از باب إفعال است که ماضی آن ابان - به معنی ظاهر و جلوهگر شد - میباشد . و معنای"تِلْکَ ءَایَاتُ ﭐلْکِتَابِ ﭐلْمُبِینِ " این است که : این آیات بلند مرتبه و رفیع القدر آیات کتابی است که از ناحیه خدای سبحان بودنش ظ...
تکرار در قرآن: ۴۱(بار)
اسم اشاره است بر مفرد مؤنث. ، آن چیست در دست راستت ای موسی. ناگفته نماند: این کلمه چهل و یک بار در قرآن کریم آمده و در اغلب اشاره به جمع است و چون جمع به اعتبار جناعت مؤنث است از این جهت میشود به جماعت با تلک اشاره کرد مثل «تلک حدوداللّه - تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ تِلْکَ آیاتُ اللّه - تِلْکَ الاَیّامُ نُداوِلُها» و در بعضی آیات فقط اشاره به مفرد مؤنث است مثل آیه اوّل و مثل «تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتی نورِثُ - تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ - تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةِ - تِلْکَ اِذاً قِسْمَةٌ ضیزی - تِلْکَ اِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ». گاهی به عنایت مخاطب، «تلکما و تلکم» آمده ، ، از این استعمال فهمیده میشود که مخاطب، دو نفر یا بیشتر است.
گویش مازنی
۱برفی که در اثر عبور افراد فشرده و سفت شود ۲قسمتی از مزرعه ...
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
در بعضی جاها به معنای جمله ربط دارد که امکان دارد معنی این بدهد
لتِلکَ:به آن
مقدار سهم آب در 24 ساعت شبانه روز
با گویش مازنی و تاتی