کلمه جو
صفحه اصلی

بی تجربه


مترادف بی تجربه : تازه کار، خام، کم تجربه، مبتدی، ناآزموده، ناپخته، ناشی، نامجرب

متضاد بی تجربه : آزموده، آگاه، باتجربه، خبره، کارکشته، کهنه کار، مجرب

برابر پارسی : خام کاری، خام دست

فارسی به انگلیسی

inexperienced


inexperienced, amateur, babe, childish, green tumb, greenhorn, immature, maiden, new, raw, unpracticed, unripe, unseasoned, unskilled, untested, untrained, young, spring chicken

amateur, babe, childish, green tumb, greenhorn, immature, maiden, new, raw, unpracticed, unripe, unseasoned, unskilled, untested, untrained, young


فارسی به عربی

اخضر , خام , ساذج , غیر ماهر , غیر ناضج

مترادف و متضاد

تازه‌کار، خام، کم‌تجربه، مبتدی، ناآزموده، ناپخته، ناشی، نامجرب ≠ آزموده، آگاه، باتجربه، خبره، کارکشته، کهنه‌کار، مجرب


naive (صفت)
ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف

immature (صفت)
نا بهنگام، سبز، نارس، بی تجربه، نا بالغ، رشد نیافته

green (صفت)
خرم، سبز، تازه، خام، نارس، بی تجربه

unskilled (صفت)
بی مهارت، خام دست، بی تجربه، غیر متخصص

naif (صفت)
بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف

raw (صفت)
سرد، خام، نارس، بی تجربه، نپخته، کال

half-baked (صفت)
خل، خام، ناپخته، ناقص، بی تجربه، نیم پخته

unskillful (صفت)
بی مهارت، بی تجربه، غیر متخصص

gun-shy (صفت)
ترسو، بی تجربه

inexpert (صفت)
بی مهارت، بی تجربه، بی تخصص، فاقد خبرگی

verdant (صفت)
بی تجربه، پوشیده از سبزه، سبز رنگ

فرهنگ فارسی

( صفت ) ناپخته نا آزموده مقابل آزموده مجرب .

فرهنگ عمید

ناآزموده و تازه کار.

جدول کلمات

ناشی

پیشنهاد کاربران

ناوارد

خامکار

نوکار

تازه کار، خام، کم تجربه، مبتدی، ناآزموده، ناپخته، ناشی، نامجرب

غر


کلمات دیگر: