کلمه جو
صفحه اصلی

اورس


برابر پارسی : ( آورس ) بی زار، رگ بار

فرهنگ فارسی

( اسم ) سرو کوهی

لغت نامه دهخدا

اورس. [ اَ وِ ] ( اِ ) درخت سرو کوهی. ( ناظم الاطباء ). بفتح اول و سکون واو و کسر رای مهمله سرو کوهی.( هفت قلزم ). بفتح اول و کسر ثانی سرو کوهی. ( از آنندراج ) ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ). عرعر. ( برهان )0

فرهنگ عمید

سروکوهی. = اُرْس

دانشنامه عمومی

اورس می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد
۱. اورس گونه ای سرو است.
۲. اورس دهستانی در استان گرانادای اسپانیا است.
۳. اورس دهستانی در استان ساراگوسای اسپانیا است.

پیشنهاد کاربران

او رس یعنی آب رس ریشه انقدر پایین می رود تا به آب برسد ریشه طویلی دارد و از تیره سرو بوده میوه آن قاعده آور و شیرین است در ارتفاعات شهمیرزاد و کیاسر بسیار است.

شربین از تیره صنوبر است و ثمرش به ثمر سرو می ماند و از آن زرد تر است درختی است خاردار . . . این درخت را در زبان فارسی اورس گویند قانون ج 2 ص 317.

زبان آورس، زبان رایج در آیمِنوال است که آنک ها آن را از آئلوس فرا گرفتند و اولین بار با تابش نخستین نور آریسونار بر کرانه های زوهایتزاک از اندوه سقوط سلاردور سر دادند و اولین شعر آورس که به سیماریل شهرت یافته بدین گونه است :

Sįmor|�lęn dar solar mitas, moier soum
don dar nolen, voren dinoll, dinen soum

درختان درهم تنیده زهری کشنده اند که در نهایت زندگی جاودان را به همراه دارد


کلمات دیگر: