کوری که بر راه نشیند . کور درمانده
کور راه نشین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کور راه نشین. [ رِ ن ِ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کوری که بر راه نشیند. نابینایی که بر سر راه نشیند. کور درمانده :
فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین
کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود.
فلک کبود و زمین همچو کور راه نشین
کسی که ماه تو بیند رهد ز کور و کبود.
مولوی.
کلمات دیگر: