harm
گزاییدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( گزایید گزا خواهد گزایید بگزای گزاینده گزایانگزاییدهگزایش ) ۱ - گزیدن : آن کس که زپشت سعد سلمان آید گر زهر شود ملک تر نگزاید . ( مسعود سعد ) ۲ - زیان رساندن : و اگر ( شراب ) در فصل خزان پیوسته خورده آید کمتر گزاید لابل که سودمند بود .
فرهنگ معین
(گَ دَ ) (مص م . ) گزیدن .
لغت نامه دهخدا
گزاییدن. [ گ َ دَ ] ( مص ) گزیدن :
ستمکاری و اندر جان خود تخم ستم کاری
ولیکن جانت را فردا گزاید بار تخم سم.
دارویی را هم او بکار آید.
روزی آخر چو مار بگزایند.
نه مارت گزاید نه شمشیر و تیر.
کیست کش وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید.
چو خواهی که نگزایدت کاستی.
نه این رنج و تیمار بگزایدش.
مگر ز آتش تیره نگزایدم.
مر دشمنان دین را یک یک همی گزایی.
که اگر ز آن خوری تو بگزاید.
آن کس که ز پشت سعد سلمان آید
گر زهر شودملک ترا نگزاید.
املش چون شفا بنگزاید.
بر تن این سی روز روزه هیچ نگزاید مرا.
خاک شروان بلکه آب خیروان آورده ام.
گَرَم راحت رسانی ور گزائی
محبت بر محبت میفزائی.
دلیران شمشیرزن بیشمار
به مردم گزایی چو پیچنده مار.
ستمکاری و اندر جان خود تخم ستم کاری
ولیکن جانت را فردا گزاید بار تخم سم.
ناصرخسرو.
گرچه کژدم به نیش بگزایددارویی را هم او بکار آید.
سنایی.
گرچه ما را چو مار مهره دهندروزی آخر چو مار بگزایند.
مسعودسعد.
گرت زندگانی نوشته ست دیرنه مارت گزاید نه شمشیر و تیر.
سعدی.
|| گزند رساندن. مضر بودن. آزار رساندن : کیست کش وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید.
دقیقی.
به هر کار در پیشه کن راستی چو خواهی که نگزایدت کاستی.
فردوسی.
نه گشت زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش.
فردوسی.
مگر داد گستر ببخشایدم مگر ز آتش تیره نگزایدم.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
مر دوستان دین را یک یک همی نوازی مر دشمنان دین را یک یک همی گزایی.
فرخی.
در طعامی چرا کنی رغبت که اگر ز آن خوری تو بگزاید.
ناصرخسرو.
ولیکن حکیم گفته ، نگزاید قطره باران اندر دریا، اگر منفعت نکند. ( ترجمان البلاغه رادویانی ). و اگر [ شراب ] در فصل خزان پیوسته خورده آید کمتر گزاید لابل که سودمند بود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).آن کس که ز پشت سعد سلمان آید
گر زهر شودملک ترا نگزاید.
مسعودسعد.
هر که را برتن از قبول تو حرزاملش چون شفا بنگزاید.
انوری.
از برای آنکه زو عیدی ستانم روز عیدبر تن این سی روز روزه هیچ نگزاید مرا.
سوزنی.
تا بهر شهری بنگزاید مرا هیچ آب و خاک خاک شروان بلکه آب خیروان آورده ام.
خاقانی.
بعضی را در آن جهان بگزاید. ( کتاب المعارف بهاولد ).گَرَم راحت رسانی ور گزائی
محبت بر محبت میفزائی.
سعدی.
- مردم گزایی ؛ مردم آزاری : دلیران شمشیرزن بیشمار
به مردم گزایی چو پیچنده مار.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. گزند رساندن.
۲. نیش زدن، گزیدن.
۲. نیش زدن، گزیدن.
پیشنهاد کاربران
گزاییدن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گزاییدن" می نویسد : ( ( گزاییدن به معنی رنج دادن و گزند رسانیدن و آزردن از وزاستنwizāstan و وزودن wizudan در پهلوی بر آمده است . . گزند در پهلوی وزند wizend از همین ستاک ، در معنی آسیب و آزار در پارسی کاربردی گسترده تر یافته است . ) )
( ( نه گشت زمانه بفرسایدش؛
نه آن رنج و تیمار ، بگزایدش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 199 )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گزاییدن" می نویسد : ( ( گزاییدن به معنی رنج دادن و گزند رسانیدن و آزردن از وزاستنwizāstan و وزودن wizudan در پهلوی بر آمده است . . گزند در پهلوی وزند wizend از همین ستاک ، در معنی آسیب و آزار در پارسی کاربردی گسترده تر یافته است . ) )
( ( نه گشت زمانه بفرسایدش؛
نه آن رنج و تیمار ، بگزایدش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 199 )
کلمات دیگر: