( صفت ) فراخ روزی مرفه الحال .
فراخ عیش
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . عِ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) نک فراخ روزی .
لغت نامه دهخدا
فراخ عیش. [ ف َ ع َ /ع ِ ] ( ص مرکب ) مرفه الحال. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فراخ روزی ، فراخ آستین ، فراخبال و فراخ دست شود.
فرهنگ عمید
آن که در رفاه و آسایش زندگی می کند، فراخ روزی.
پیشنهاد کاربران
( چرب آخوری ) چرب آخوری. [ چ َ خوَ / خ ُ ] ( حامص مرکب ) آخورچربی. فراخ عیشی. پرنعمتی :
همت خاقانی است طالب چرب آخوری
چون سر کوی تو هست نیست مزیدی بر آن.
خاقانی.
|| فراوانی علف و علیق چهارپایان :
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب.
خاقانی.
رجوع به آخور چرب و چرب آخور شود.
همت خاقانی است طالب چرب آخوری
چون سر کوی تو هست نیست مزیدی بر آن.
خاقانی.
|| فراوانی علف و علیق چهارپایان :
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب.
خاقانی.
رجوع به آخور چرب و چرب آخور شود.
کلمات دیگر: